محمدطاها  جونمحمدطاها جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

(✿◠‿◠)محمد طاها عسل آبجی (✿◠‿◠)

داداش گلم 6 ماهگیت مبارک

داداشی 6/3/92 شش ماهه شدی تو حالا نیم ساله هستی ومن از این بابت خیلی خوش حالم.من واسه ی 6 ماهگیت برایت یه شونه و آییبنه گرفتم.اینم عکسشه: بریم سراغ کیک   ...
13 خرداد 1392

روز پدر در لاهیجان

  روز جمعه تو لد امام علی بود ما بیکار تو خونه نشسته بو دیم که بابا گفت بریم لاهیجان من ومامان خوشحال شدیم و وسیله ها رو جمع کر دیم تا بریم لاهیجان . وقتی نز دیکای  لا هیجان شدیم بابا گفت بریم رستو ران مهتاب؟  من و مامان گفتیم آره فکر خوبیه(آخه رستو ران مهتاب بهتر ین رستو ران لا هیجانه)ما اونجا رفتیم غذا خوردیم وبعدش رفتیم تا یک جا استراحت کنیم. ما رفتیم جلو ی استخر لا هیجان یه کو ه بود رفتیم اونجا تو یکی از سکو ها نشستیم. اونجا استراحت کردیم و بعدش  میوه خور دیم و حر ف زدیم. اینم عکسای تو. بعد از اون که اونجا نشستیم رفتیم با کالسکت دور استخر رو تا نصفه دور زدیم.اینم عکسا:        &...
13 خرداد 1392

تشک بازی

سلام...سلام.... داداشی اینی که توش خوابیدی تشک بازیته .که زندایی بهت داده.   تو هم داخلش خوابیدی و اصلا  متوجه ما نشدی که داریم ازت عکس می گیریم.همین جوری داری بازی می کنی. حالا  ببین خودت رو داری بازی می کنی. خیلییییییییییییییییییی شیرینی ها. الان تازه فهمیدی که داریم ازت عکس می گیریم. قربوون اون کردنت برم.      دوست دارم بسیار بسیار ...
11 خرداد 1392

آهکلان

داداشی چند وقت پیش رفتیم ماسال عروسی. اونجا من و عمه فاطی وشیوا پیش هم نشستیم  برای همین من رفتم خونه ی مامان بزرگ وشما که دیر از عروسی اومدید با مامان بزرگ و بابابزرگ رفتید آهکلان.  تو اونجاعکس هم گرفتی. شما اونجا رفتید آلوچه بکنید.  ...
10 خرداد 1392

داداش خواب آلو من

داداشی تو خیلی خواب آلویی ها.. ببین چه جوری می خوابی آدم دلشم نمیاد بیدارت کنه.  این اولین عکسته: دیدی پستونکتم دهنته عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم اینم دومیشه خدایی ناز نخوابیدی ؟ ...
10 خرداد 1392

تو و هلیا

چند وقت پیش رفتیم خونه ی خاله فتانه . وقتی ما رسیدیم خاله شهربانو وخاله فاطی  هم اونجا اومدند. البته ما باهم هماهنگ کرده بودیم. هلیا اون روز یه کفش جدید خریده بود ولی اون رو بالا نیاورده بود برای همین بعد این که چاییم رو خوردم رفتم اون کفش رو آوردم. بعدش هلیا اون رو پوشید و دیگه درش نیاورد واسه همین با کفش عکس گرفت.فردای اون روز من امتحان تاریخ داشتم واونجا من به جای درس خوندن فقط با هلیا بازی کردم.  هلیا در تاریخ 16 دی به دنیا اومد.  اینم عکس تو و هلیا: تا مطلب بعدی بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ...
8 خرداد 1392

تو ومونا

چند وقت پیش رفتیم خونه ی خاله فاطی .اونجا من ومینو پیش هم بودیم تو و مونا هم پیش هم . مونا چند بار تو رو خوابوند ولی بازم بیدار شدی .اینم عکسای تو ومونا. خدا حافظ تا....... ...
4 خرداد 1392