محمدطاها  جونمحمدطاها جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

(✿◠‿◠)محمد طاها عسل آبجی (✿◠‿◠)

شب ضربت

سلام.١٩ رمضان امسال یعنی ٥ مرداد مامانی افطاری همه ی فامیلا رو که تو رشتن دعوت کرد.از فامیلای مامانی گرفته تا فامیلای بابایی.هلیا،مهنیا،نگین،نگار،علی،زهراوکلی مهمان دیگه. افطار و خوردیم و بعد شام ٥ دقیقه نشد عمه مرضیه و  عمو احمد رفتن. حالا ما موندیم و فامیلای مامانی.اون شبی من واسه علی و زهرا وب درست کردم.بعدش هم اونا و خاله شهری و بچه هاش رفتن خونه ما وخاله فتانه و بچه هاش رفتیم مهدیه رشت.خیلی شلوغ بود. رو فرشی رو پهن کردیم و نشستیم.توی رشت برعکس تهران اول قرآن به سر میکنن.قرآن به سر رو که کردیم او مدیم خونه ساعت ٢:٣٠ شب. من می خواستم تا سحر نخوابم.مامان گفت الکی برو بخواب تا مهنیا خوابش ببره ولی خودم خوابیدم.سحر ١٠ دقیقه به اذا...
7 مرداد 1392

چرا کسی بهم رای نمی ده؟

سلام به همگی.نمی دونم چرا کسی  بهم رای نمیده تو اولین دوره رتبه ام ٧٤ شد تو دومین رتبه فک کنم ١١٤ شدم تو سومی هم ٣٠٩ چرا کسی بهم رای نمی ده؟ تو رو خدا رای بدید داداش من به رای شما نیاز داره.این واسه همه ی کسایی که بهم رای دادن مث مامان آوا جوووووووون کمه نه؟ اینم واسه اونایی که می خوان به من رای بدن من یه تشکر خیلی ویژه هم از مامان جوووووووون آوا جوووووونم می کنم که بهم رای داد.مامان آوا یه دنیا ممنون بهم رای بدید منتظرماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ممنون از کسایی که بهم رای دادن و می خوان بدن.به همتون یه تشکر ویژه بدهکارم من رو ببخشید  تا پست بعد بای بای ...
4 مرداد 1392

شیطون بلا

 سلام به همگی آخه نمی دونم این چه کاریه تو می کنی.رفتی زیر میز غذا خوری.حالا این هیچی وقتی داریم فیلم می بینم یا وقتی که اون جا سینه خیز می ری در کشو پایین تلوزیون رو هی باز و بسته می کننی واقعا من نمی دونم این چه کاریه. اگه توی اتاق خوابم باشی لبتاب رو توی حال ببینی از اون جا سینه خیز می یای تا لبتاب رو برداری.سیم هم که خیلی خیلی دوست داری از سیم تلفن گرفته تا سیم جارو برقی نمی ذاری لبتاب یه دقه تو شارژ باشه یا لبتاب رو می خوای یا سیم شارژر.اووووف خلاصه خیلی شیطون شدی.وقتی من وبابا شطرنج بازی می کنیم هی می خوای مهره ی بازی رو برداری.دیشب تو تختت بودی ساعت 1:30 شب مامان داشت تکونت می داد یه هو دید مثه مارمولک سرت و از تخت بیرون آوردی و...
1 مرداد 1392

افطاری در انزلی

چند شب پیش واسه افطار رفتیم انزلی خیلی خوش گذشت.تو کاسپین نشستیم خیلی شلوغ بود جای سوزن انداختن هم نبود ما 4،5 دقیقه بعد اذان رشت  جا پهن کردیم افطاری کوکو داشتیم. اونجا چند تا عکس گرفتیم، بازی کردیمو افطار خوردیم وفتی ما داشتیم افطار می خوردیم تو خواب بودی خلاصه نماز مون رو خوندیم و اومدیم توی راه رفتیم بستنی سرای بهرام بستنی خوردیم و راه افتادیم تا بریم خونه ی مامانی آخه مامان سحر درست کرده بود تا سحر رو پیش اونا باشیم سحر تو ماشین مامان بود.رسیدیم خونه ی مامانی سحرمون رو برداشتیم و رفتیم بالا.البته ما سحر قیمه با بادمجون سرخ کرده داشتیم.به به! اینم عکسایی که تو انزلی گرفتیم: اون روز  خیلی خووووب بود ...
31 تير 1392

عکس

سلام.تو این پست چند تا عکس گذاشتم که سوار روروئکی نمی دونستم عنوان چی بذارم واسه همین نوشتم عکس دووووووووووووووووووووووووووووووووووست دارم.   تا...... ...
28 تير 1392

ییلاق

سلام به همگی.ما٥شنبه وجمعه ی هفته ی پیش رفتیم ییلاق یعنی20و21تیر.خیلی خوش گذشت ولی هیچ عکسی نگرفتیم. فقط تو راه برگشت 4 تا عکس گرفتیم.عمه فاطی هم با ما اومد و برگشت. واسه همین  تو یکی از عکس ها عمه فاطی هم هست.این عکس ما. ...
28 تير 1392

ماه رمضان

ماه برکت زِ آسمان می آید صوت خوش قرآن و اذان می آید تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه تبریک،بهار رمضان می آید آمد رمضان هست دعا را اثري دارد دل من شور و نواي دگري ما بنده عاصي و گنهكار توييم اي داور بخشنده بما كن نظري   ...
27 تير 1392

بازی وبلاگی

من این بازی وبلاگی رو یه جا دیدم و نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد اگر ماهی از سال بودم؟ اردیبهشت چون بهترین ماه برای تفریحه   اگه روزی از هفته بودم؟ پنجشنبه فرداش تعطیله   اگه عدد بودم؟ 20   اگه نوشیدنی بودم؟ شربت آلبالو   اگه ثواب بودم؟ کمک به یتیم و نیازمند   اگه درخت بودم؟  سرو   اگه میوه بودم؟   انار   اگه گل بودم؟ یاس   اگه آب و هوا بودم؟ سایه   اگه رنگ بودم؟ مثل رنگین کمان   اگه صدا بودم؟ صدای خنده های خانواده ام   اگه پرنده بودم؟ کبوتر   اگه فعل بودم؟ شستن   اگه ساز بودم؟ چنگ ...
20 تير 1392